بنابراین روزی فرا می رسد که در گروه افرادی قرار می گیرید که به آنها بازنشسته می گویید.
و سن در اینجا حتی خیلی مهم نیست. این می تواند متفاوت باشد و دلایل بازنشستگی ، به عبارت ملایم ، "متمایز" هستند. "بله ، حالا من ، افسوس ، پانسیون" - بعضی ها با یادآوری روزهای گذشته کار خود فکر می کنند. از طرف دیگر ، دیگران در حالی که چشمهای خود را درخشان نگه می دارند ، می گویند زندگی تازه آغاز شده است. بله ، البته ، بسیاری از افراد نمی توانند از سلامتی عالی برخوردار باشند. و اگر خود را به عنوان یک فرد مسن تصور کنید ، پس می توانید کاملاً قلب خود را از دست بدهید. و بدون اینکه خودتان متوجه آن شوید ، خود را به پیری و پوسیدگی محکوم کنید. این اشتباه رو نکن به خود اجازه ندهید از فرمان دست بکشید و "کشتی" خود را در مسیر زندگی بدون کاپیتان و کنترل بفرستید. برنامه ریزی کنید ، به آینده فکر کنید ، به کسانی که شما را محاصره می کنند یا ممکن است در نزدیکی شما باشند ، فکر کنید. البته ، چه باید کرد بعد ، همه باید به طور مستقل تصمیم بگیرند. این معمولاً به خودی خود اتفاق می افتد. یک فرد ، که مسئولیت و نگرانی های کاری خود را از بین می برد ، به سادگی شروع به انجام کاری می کند که بیشتر از همه دوست دارد. به طور معمول ، این مواردی است که معمولاً سرگرمی نامیده می شود. مردم ، خود را در یک تجارت جدید پیدا می کنند ، به سرعت موفق می شوند. و این تعجب آور نیست ، زیرا هیچ کس آنها را مجبور به کار نمی کند ، آنها فقط آن را دوست دارند. با این حال ، این خطر وجود دارد که ممکن است به دلیل نداشتن انگیزه ، مورد علاقه تجارت مورد علاقه شما قرار گیرد. به هر حال ، آنها کار خود را نه به خاطر نتیجه ، بلکه به منظور صرف وقت انجام می دهند. یکی از انگیزه ها ممکن است این واقعیت باشد که کسی به تجارت شما احتیاج دارد ، کاری که شما انجام می دهید به نفع افراد دیگر است. بنابراین ، شما مانند یک فرد ضروری و مفید احساس خواهید کرد. و هر چه بیشتر انجام دهید ، به میزان بیشتری نیز نیاز خواهید داشت. و اگر این چنین است و نتایج کار شما واقعاً تقاضا دارد ، فکر کردن در مورد تبدیل سرگرمی خود به یک شرکت کوچک منطقی است ، بیایید صریحاً آن را به یک تجارت تبدیل کنیم. مستمری بگیران می گویند: "خوب ، ما اینجا دوباره می رویم سر کار ، دوباره مسئولیت را می پذیریم." اینگونه است و زندگی در حرکت نیست؟ صبح از خواب بیدار شدن و دانستن اینکه زندگی می کنید بیهوده نیست و شما را به خاطر آنچه می توانید به دیگران هدیه دهید شناخته و قدردان هستید. گاهی اوقات زخم ها کمتر مورد توجه قرار می گیرند و تنهایی کمتر اتفاق می افتد. شما دوباره معنای زندگی را به دست می آورید ، ایده های جدید ظاهر می شود ، مغز شروع به کار می کند و بدن نیز به کار خود ادامه می دهد. به اندازه کافی عجیب ، بدن شما همچنین به انگیزه ای برای بازسازی سلول های جدید و حفظ نشاط نیاز دارد. شما می پرسید: "داوران اینجا چه کسانی هستند؟" بله ، ما خودمان ، آماده ایم که خود را به یک سرگرمی خسته کننده ، انتظار غم انگیز پایان زندگی ، محکوم کنیم. وقت آن است که به آن فکر کنید و خود را تبرئه کنید.