فرد در طول زندگی آگاهانه خود هر روز و هر ساعت با برنامه ریزی روبرو می شود. این که آیا این یک خانوار ، یک شغل ، یک شرکت کوچک ، متوسط ، یک شرکت بزرگ یا یک صنعت کامل است - یک برنامه ضروری است. این است که ، البته ، شما می توانید چنین تلاشی کنید ، اما این کار به خوبی پایان نخواهد یافت.
به نظر می رسد آنچه ساده تر است: مدیریت خانه معقول و محتاطانه است ، اما بدون حداقل برنامه ای تقریبی ، خانواده بارها و بارها "در بودجه نمی گنجند". در این صورت همسر در برابر وسوسه دستیابی به یک خرده ریز گران قیمت اما کاملاً بی فایده مقاومت نخواهد کرد. سپس شوهر کالاهای کاملاً اشتباهی را که مورد نیاز بود خریداری می کند. به همین دلیل ، مشاجرات و درگیری ها بوجود می آید. اما این خیلی بد نیست. اگر معلوم شود که وام گرفته شده بدون فکر چیزی برای بازپرداخت ندارد ، بسیار بدتر خواهد بود.
و سازمانی که رهبری آن طبق اصل "ما به طریقی بدون هیچ برنامه ریزی زنده می مانیم" عمل می کند ، بعید است در مقابل رقابت مقاومت کند. صرفاً به این دلیل که زمان کافی نخواهد داشت (یا قادر نخواهد بود ، که صحیح تر است) که بتواند به درستی نسبت به شرایط متغیر واکنش نشان دهد. فرض کنید یک شرکت با سرسختی به تولید (یا واردات از خارج از کشور) تجهیزات ادامه می دهد ، تقاضای آن به شدت کاهش یافته است. و بنگاه های مشابه با تجزیه و تحلیل نیازهای بازار ، انتقال به انواع دیگر تجهیزات را به موقع برنامه ریزی كرده و آن را انجام دادند. چه اتفاقی برای سازمان "سرسخت" خواهد افتاد؟ یا ورشکسته می شود ، یا در بهترین حالت متحمل خسارات سنگینی می شود.
یا به عنوان مثال ، یک شرکت ساختمانی ، با کسب یک مناقصه دشوار ، کار ساخت یک مجتمع مسکونی بزرگ را آغاز می کند. و ناگهان معلوم می شود که او فرصتی برای تهیه محل ساخت و ساز با مقدار کافی سیمان ندارد. زیرا کارمندان بخش تأمین در برنامه ریزی برای تحویل این مواد ضروری سهل انگاری می کردند. آنها به تأمین کنندگان امیدوار بودند ، اما آنهایی که حجم اضافی سیمان ندارند ، همه چیز از قبل برنامه ریزی شده و هزینه آن پرداخت شده است. برای اینکه خللی در بازه زمانی ساخت ایجاد نشود ، مجبوریم دیوانه وار سیمان را از نمایندگی ها خریداری کنیم البته با قیمت بسیار بالاتر. سود دریافتی توسط شرکت ساختمانی به طور طبیعی کمتر خواهد بود.
در مورد صنایعی که صدها شرکت متفقین را بهم پیوسته می توانیم چه بگوییم. بیشتر اینکه ، برنامه ریزی در آنجا ضروری است. از آنجا که کوچکترین شکست در کار یکی از آنها منجر به "تب" در زنجیره ای از دهها گیاه و کارخانه خواهد شد.
بنابراین معلوم می شود که برنامه ریزی امری کاملاً ضروری است. بدون آن ، به راحتی می توانید در موقعیت "ژنرال" های احتمالی قرار بگیرید ، که مدتهاست درباره آنها یک ضرب المثل تند و تیز شکل گرفته است: "روی کاغذ صاف بود ، اما آنها دره ها را فراموش نکردند. و بر روی آنها راه برو!"