مدتهاست که شناخته شده است که سیاستمداران و بازرگانان با بارهای فکری بیش از حد خود را سنگین نمی کنند. مفهوم "موفقیت" به هیچ وجه به منطق یا استعداد بستگی ندارد. با مبادله "عادلانه" ارزشهای معنوی (وجدان) با ارزشهای مادی (سود در تجارت) ، همیشه خساراتی وجود خواهد داشت.
شما می توانید یک فرد باهوش باشید
و بعدا پشیمان نشوید ،
وجدان را برای یک ماشین حساب تغییر دهید ،
به عنوان یک تاجر و در پارکت شناخته می شود
با چهره یک حرامزاده معصوم راه بروید.
دستورالعمل در پایان نامه ها به طور پراکنده ای اصل مسئله را منعکس می کند
در اعماق زندگی ، تقریباً همه آرزوی ثروتمند شدن دارند. در لذت زندگی کنید و نگران فردا نباشید. من البته می خواهم که این ثروت به شکل یک وراثت ، سرشار از ارزشهای مادی ، روی سرش بیفتد. اگر اقوام برجسته اتفاق نیفتد ، ممکن است امید به گنجینه های بی شماری وجود داشته باشد ، که خیلی عمیق دفن نشده باشند - مانند ذخایر نفتی در امارات. در موارد دیگر ، تمام وجدان مشت مشت شده و به دور پرتاب می شود - به طوری که هیچ یادآوری از آن وجود ندارد. شعار این است: "مبادله وجدان با ماشین حساب".
انصافاً باید توجه داشت که همه افراد ثروتمند به دلیل از دست دادن کامل وجدان چنین نبودند. اتفاق می افتد که از دست دادن نیمی از آن کافی است. مزیت آنها این است که آنها بی وقفه کار می کردند ، با یک پنی شروع می کردند ، همه چیز و حتی زندگی خود را به خطر می انداختند ("دهه نود" هنوز فراموش نشده است). این افراد در کارخانه ها و دفاتر خود ناپدید شدند و سلامتی خود را با سود مبادله کردند
اما اکنون ما در مورد "قهرمانان" دیگر صحبت می کنیم. درباره سازندگان طرح های "گل آلود" ، کلاهبرداری های اقتصادی ، کلاهبرداری از نزدیکترین و معتمدترین "فشارهای سخت" (و نه از کف!). پس چه چیزی جای ماشین حساب را می گیرد؟! بله ، کاملاً همه چیزهایی که باعث خوشبختی فرد می شوند (اکنون اخلاقی نیست).
یک خواب سالم ، بدون ترس از بیدار شدن ، که قیمت سهام بورس اوراق بهادار کاهش یافته است. عشق یک زن به دلیل ترس از این است که آنها نه یک مرد ، بلکه پول او را دوست دارند. ترس از اینكه خانه سوخته شود زیرا از خانه دیگری گرفته شده است. اینکه هرکسی دروغ می گوید ، که دروغگو خودش قضاوت می کند. که اگرچه ترسناک است ، اما رشوه باید گرفته شود ، در غیر این صورت دیگری آن را می گیرد. تجربیات وقت لازم برای ربودن از پای را که تقسیم شده است ندارند. وحشت از این واقعیت که وارث تمام اکتسابات را به طور غیر صادقانه هدر دهد. اما چگونه دیگر ، چرا که چگونه آن را آمد ، بنابراین باید آن را بروید. حساب کلاس اول!
و اکنون ، از نظر ظاهری ، او یک استاد کاملاً راضی در زندگی است ، اما در ته روحش یک ترسو است ، همانطور که جهان هرگز ندیده است. و شما فقط باید به او ترحم کنید! از این گذشته ، تاجران خود را لول داده و شاید حتی آن را کاملاً از دست داده باشد ، چنین تاجری دیر یا زود از روی پایه می افتد و به پایین می غلتد.